Kabbalah.info - Kabbalah Education and Research Institute

اشکارسازی کبالا قسمت سیزدهم

t13مشخص کردن هدف

دوباره سلام و به اشکارسازی کابالا خوش امدید من تونی کوسنک هستم.

در دوازده درس گذشته، نه به همه کابالا اما به مفاهیم بنیادی ان نگاه انداختیم و اکنون وقت ان است که از انچه مطالعه کرده ایم به نتایجی برسیم و روی اینکه "واقعا هدف ما چیست؟" تمرکز کنیم و تعیین کنیم چه چیزی را باید نشانه برویم.

خواهید دید در مطالعه کابالا، مهم ترین بخش جریان، بازتعریف هدف است یعنی حذف کردن چیزهایی که استفاده ای برایمان ندارند، تشخیص چیزهایی که می توانیم از انها استفاده کنیم و بعد، چطور از انها استفاده کنیم. و براستی کار اصلی حتی بعدا نیز همین خالص کردن و پالایش قصد و نیت مان در مورد این هدف است.

در درس قبلی، به طور ساختاری درباره نیایش (دعا کردن) صحبت کردیم حال بیایید ببینیم منظور از نیایش، از نظر یک حالت احساسی و درونی یا چیزیکی شخص تجربه می کند چیست؟ 

 بیایید هدف را در کابالا تعریف کنیم البته با توجه به انچه خواسته می شود تا برای تغییر حالت درونی مان انجام دهیم تا به کیفیتی که "برابری در فرم با خالق" می نامیم برسیم و اینکه معنای رفتن به "بالای (ورای) منطق" چیست؟ جمله ای که در بسیاری مقالات انرا می بینیم. یا ساختن یک طبیعت ثانویه بالاتر از طبیعتی که توسط خالق به ما داده شده است یعنی چه؟ پیش رفتن در کار با مقابله با تحمیل ها و اجبارهای طبیعت پایین ترمان، که هر کاری که ما انجام می دهیم را کنترل می کند.

قصد داریم این موضوعات را با خواندن مقاله "لیشما" از "بعل هسولام" بررسی کنیم. "لیشما " یعنی "برای خاطر او، برای خاطر نام او." "لیشما" حالتی است که باید به ان برسیم تا برابری در فرم با خالق را کسب کنیم.

او اینچنین اغاز می کند: "برای اینکه فرد به لیشما دست پیدا کند او به یک بیداری از بالا نیاز دارد چون ان، یک نوع روشنایی از بالا است و ذهن انسان، قادر به فهمیدن این نیست. بلکه تنها کسی که ان را می چشد می شناسد. در این باره گفته شده است: بچش و ببین که ارباب (خداوند) خوب است."

یعنی اولا باید بدانیم چیزی که می خواهیم به ان برسیم در درون طبیعت خودمان وجود ندارد چون طبیعت ما، به صورت "خواست گرفتن برای خودم به تنهایی" تعریف شده است. یعنی مهم نیست که در حال انجام چه عملی هستیم و ظاهر "این دنیایی" ان چقدر نوعدوستانه به نظر برسد چون ان، هر کاری که باشد هنوز انرا براساس پارامترهای طبیعت کنونی مان انجام می دهیم. 

 طبیعت "لیشما"، نیاز به بیداری از بالا دارد یعنی چون در طبیعت ما نیست پس باید از خارج انرا بدست بیاوریم و راهی وجود ندارد که از قبل بدرستی بفهمیم ان چه تغییری در طبیعت ما به وجود می اورد یعنی نمی توانیم از عقل مان، همان چیزی که کابالا منطق می نامد، استفاده کنیم تا در این مسیر پیشرفت کنیم. چیزهای معمولی ای که عقل مان به ما می گوید را نادیده نمی گیریم اما در صعود روحانی، هدف کاملا متفاوت از اهداف زندگی روزمره یا بدست اوردن چیزهایی است که به بقای ما یا شادی مرحله پایین ترمان یا همان حیوان ما مرتبط اند.

پیشرفت، در اینجا، از طریق عقل مان تامین نخواهد شد همانطوری که گفته شده: "بچش و ببین که خداوند خوب است." و این چیزی نیست که در ذهن ما باشد ولی هنوزهم چیز ملموسی برای ما خواهد بود همانطوریکه چیزهای دیگر را تجربه می کنیم و ان یک احساس کلی است از تجربه ای بزرگتر در درون ما. 

 او ادامه می دهد: "به همین خاطر، برای پذیرفتن بار مسئولیت پادشاه بهشت، شخص نیاز دارد که در کمال مطلق باشد یعنی فقط بخشش و گرفتن به هیچ وجه."

بسیار بسیار مهم

وقتی افراد تصمیم می گیرند که این کار تماس مستقیم با خالق را شروع کنند مسیری کاملا روشن باید ترسیم شود تا بدانیم انچه تلاش می کنیم به ان برسیم چیست. این حالت لیشما، وضعیتی نیست که در ان حالت، گاهی ببخشیم و گاهی بگیریم بلکه ان باید یک درک کامل باشد و شما باید کاملا وارد این حالت بشوید، پس، خواست رسیدن به این نیز باید کامل باشد. وقتی افراد تصمیم به انجام این کار می گیرند انها قصد فریب یا مسخره کردن خودشان را ندارند بلکه قصد دارند تا دقیقا بفهمند که پاسخ های حقیقی برای زندگی شان کدامند.

او ادامه می دهد: "اگر شخص ببیند که اندام هایش با این ایده موافق نیستند او چاره ای بجز نیایش (دعا) ندارد تا قلبش را برای خداوند بگشاید تا به او کمک کند که بدنش را راضی به بندگی خودش برای خالق بکند." 

 با کلمه "بندگی" بهانه بدست نیاورید و مشکوک نشوید چون "بعل هسولام"، همیشه جوری درباره یک موضوع می نویسد که ان در درون تجربه ما احساس می شود پس از خواست گرفتن، ایده ای که ما بسوی ان حرکت می کنیم حالتی است که در ان نیت درونی ما به صورت گرفتن برای بخشیدن و نه برای خود من، خواهد بود و در ابتدای مسیر این احساس "اه٬ اه" به ما می دهد و شما فکر می کنید که این بندگی است یا اینکه اینطوری من از بین می روم و اینجور چیزها، ولی شما باید در نظر بگیرید که ما هرگز در مورد کنترل خواست های معمولی و مرحله حیوانی مان صحبت نمی کنیم.  

 مجبور نیستیم کاری به این چیزها داشته باشیم و شروع به تفکر کردن در این جهت، شما را سردرگم خواهد کرد همه چیزهایی که شما برای بقایتان، برای زندگی روزمره، برای خانواده تان نیاز دارید یا لذت های ساده وجودتان، این چیزها نباید تغییر بکند و اینجا ما در مورد استفاده از یک رژیم غذایی مخصوص یا انجام اعمال خارجی یا مثلا "این کارو بکن، اون کارو نکن." صحبت نمی کنیم.

چون ما کنترلی بر روی انچه پیش از ما تعیین شده است و ما را وادار به این اعمال می کند نداریم حتی خواست هایمان. سئوال این نیست که "من دارم چه کاری می کنم؟" بلکه سئوال اینست که "برای چی این کار را انجام می دهم؟" 

اگر نتوانیم نه به اتفاقات و نه به هوش خودمان وابسته باشیم پس روشن است که کل این چیزهایی که برایمان اتفاق می افتند برای اینست که تشخیص بدهیم نیازمند نور بالا هستیم و این بیداری از بالا، تنها وقتی می اید که تصمیم بگیریم تلاش کاملی بکنیم برای چیزی که در انتها باید کامل باشد، یعنی "لیشما"، جزئی یا تکه ای نیست پس خواست رسیدن به ان هم نیمه کاره نمی تواند باشد. در این روش پیشرفت، یعنی با استفاده از دستگاه خواست خود شخص، یا اشتیاق رسیدن به ان، او باید به یک حالت کمال در درون خودش نسبت به ان برسد.

اگر تنها چیزی که می خواهد این باشد و اگر تشخیص بدهد که ظرفیت انجام ان در درون خودش وجود ندارد بلکه فقط در بالا، انگاه باید برای تغییر خودش به نیروی بالاتر تکیه کند. این چیزیست که ما "کشیدن نور" یا جذب "اور مکیف" (نور احاطه کننده) می نامیم که در نتیجه تلاش، کشیده می شود. اما منظور از تلاش چیست؟

اگر "لیشما" هدیه ای از سوی بالا باشد پس غلبه و تلاش های شخص و همه کارهایی که برای رسیدن به "لیشما" انجام می دهد چه اهمیتی دارد وقتی ان به خداوند بستگی دارد؟ دانشمندان کابالا در این مورد گفته اند: "شما در خلاص کردن خودتان از ان ازاد نیستید." ولی شخص باید بیداری ای از سوی پایین هدیه کند و ان، نیایش است. و یک نیایش حقیقی نمی تواند وجود داشته باشد اگر فرد از قبل نداند که ان نمی تواند بدون نیایش بدست بیاید.  

 هر چیزی که در این راستا، به شخص می رسد مانند یک نردبان است یعنی باید بر ان غلبه بشود و بدون وجود این تلاش برای غلبه، بدون توجه به اینکه همه چیز در دستان خالق قرار دارد جایی برای بخشش هدیه توسط خالق وجود ندارد پس خواست رسیدن به ان، همان نیایش واقعی است.

اما داشتن این خواست، چه احساسی دارد؟ اگر شخص برای رسیدن به ان تلاش کند و سعی کند تا به نیت حقیقی اش در هنگام انجام عملی نگاه کند مانند وقتی لذتی دریافت می کند یا وقتی درباره شخص دیگری فکر می کند یا هر جور عملی برای ان انجام دهد اگر صادق باشد و عمیقا به درون نیت نگاه کند می بیند که در کجاها بر خلاف ان است. بیشتر چنین احساسی دارد که من بر ضد ان کیفیتی هستم که می خواهم به ان برسم و احساسی، هم به صورت اشتیاق و هم به صورت نا امیدی در شخص به وجود می اید. و به خاطر داشته باشید که در این مورد بدون وجود یک نیاز نمی توانیم پیشرفت کنیم. 

 اما نیازها را چطور احساس می کنیم؟ احساس می کنیم که کمبودی وجود دارد شما حتی ممکن است بدرستی ندانید ان چیست. ولی در مورد یک کبالیست و شخصی در این مسیر، هر اتفاقی هم بیافتد ما می دانیم که ان کمبود چیست.

 چون تنها چیزی که می تواند باشد اینست که من کمبود لذت دارم و من اینجا حقیقتا بدنبال ان لذت هستم که همان اتصال مستقیم به خالق است. یک نیایش، احساسی مانند یک کمبود، یک نیاز، یک جور خالی بودن دارد و چیزی نیست که از منطق ما بیرون بیاید "خوب اگه این کارو بکنم اون چیزو بدست میارم و امیدوارم خدا نشنیده باشه که من اینو گفتم." یا احساس انجا هست، یا نیاز در درون ما وجود دارد و یا وجود ندارد. این بیداری از پایین است که کلی (ظرف) گفته می شود و این امادگی برای ورود نور است.

بنابراین اعمال و چاره هایی که او برای دستیابی به "لیشما" پیدا می کند ظرف های اصلاح شده ای برای خواست دریافت "لیشما" به وجود می اورند. انگاه، بعد از همه اعمال و تلاش ها، شخص می تواند صمیمانه نیایش کند چون او می بیند که هیچ یک از اعمالش سودی برایش ندارند چون فقط انوقت، او می تواند نیایشگری صادق، از ته قلبش باشد و تنها انوقت خالق نیایش او را می شنود و به او هدیه "لیشما" را می بخشد. 

 همچنین باید بدانیم که با دستیابی به "لیشما"، شخص طبیعت بدی یا گرفتن برای خود را در بستر مرگ قرار می دهد چون با دستیابی به نیت بخشش، شخص اندیشه های منفعت برای خودش را خنثی می کند. مرگ طبیعت بدی یعنی اینکه شخص بعد از این، از ظرف های گرفتن برای خودش استفاده نمی کند و چون انها دیگر تاثیر گذار نیستند به صورت مرده در نظر گرفته می شوند. 

 اولا، باید بدانیم که خود ما، اصلا نمی خواهیم انچه این: "ان در بستر مرگ قرار داده شد."  را احساس کنیم و پیشرفت ما به اهستگی انجام می شود وقتیکه مقایسه ها باید انجام بشوند بین انچه احساس می کنیم در یک هدف تغییرناپذیر مناسب، مانند هدف ثابتی که داریم و ان احساس درون کلی یا انچه درون احساس شخص تغییر می کند. خواست گرفتن برای احساس یک جور ارضاء شخصی رو به کاهش می گذارد تغییر می کند و به ارامی به وسیله جریان نیایش واقعی و نیاز واقعی، از درون یک تحول عبور می کند.  

این هماچیزیست که "مگید" (گوینده  Magid) از "دوبنا" (اسم مکان) در این جمله می گوید: "ای یعقوب چون مرا صدا نکردی (به اسم من کارت را انجام ندادی) اسرائیل در مشقت است " یعنی کسی که برای خالق کار می کند زحمتی انجام نمی دهد بلکه برعکس، شخصی خرسند و جسور است. 

اما کسی که نه برای خالق بلکه برای اهداف دیگری کار می کند نمی تواند به خالق، در مورد ندادن زندگی به او در کار، شکایت کند چون او بدلایل دیگری کار می کرده است. شخص تنها می تواند از کسی که برایش کار می کند درخواستی داشته باشد و از او بخواهد که به او سرزندگی و لذت در کار ببخشد. درباره چنین افرادی گفته شده: "هر کسی که به انها اعتماد کند همانند انهایی خواهد بود که انها را ساختند." (او در اینجا درباره بت ها صحبت می کند.) 

کاری که انجام می شود تنها برای هدف "لیشما" باید انجام بشود برای رسیدن به نیت کامل بخشش. اگر کار به هر دلیل دیگری انجام بشود انگاه نمی توان به نیروی بالاتر شکایت کرد که چرا به نیایش شما پاسخ نمی گوید و بایستی نوعی اجراء (انجام، تکمیل شدن) وجود داشته باشد.

بعلاوه این، تنها کاری است که اینجا در طبیعت پایین ترمان برایش نیاز به نوعی کارسازی یا عمل شخصی داریم کاری برای "لیشما"، برای رسیدن به احساس تجربه کردن هر چیزی برای منفعت دیگران و بدون هیچ اندیشه ای در مورد سود شخصی، ان را تصور کنید، این منظور ما است. چه پاداشی ممکن است شخص، به غیر از رسیدن به این خواست بخواهد؟ چون انوقت همه مرزها ناپدید می شوند همه رنج ها پایان می یابند نه فقط برای من، یعنی نه فقط برای کسانی که در روی مسیر قرار دارند بلکه برای هر کسی در اطراف انان. انگاه تلاشی صد در صد، هم درونی و هم بیرونی برای رفاه کل زندگی انجام می شود. پس تلاش برای بودن در مسیر "لیشما"، حتی اگر ما خودمان را متفاوت از این کیفیت ببینیم و شاید نوعی احساس خالی بودن یا رنج در ان لحظه داشته باشیم که تشخیص می دهیم: "اوه نه، هنوز من برای هدفم اماده نیستم، من هنوز به ان مکان نرسیده ام." این تلاش به وجود اورنده هیجان و نیازمند داشتن روحیه جسارت و خونسردی است. چون شما می دانید که در حال ماجراجویی هستید بر روی مسیر هستید و بدنبال ضربه زنی به ان نقطه هدف هستید. 

متعجب نشوید وقتی شخصی بار مسئولیت پادشاه بهشت را بر روی شانه های خودش می گذارد یعنی وقتی می خواهد تنها برای بخشیدن به خالق کار کند ولی هنوز هیچگونه سرزندگی ای احساس نمی کند این سرزندگی شخص را مجبور به پذیرفتن بار مسئولیت پادشاه بهشت می کند و فرد باید ان را از روی اجبار بپذیرد برخلاف قضاوت (عقل) بهتر خودش.

یعنی اگر شما بر روی مسیر قرار داشته باشید انچه باید  اتفاق بیافد اینست که احساس شما برای پر شدن با هر چیزی به غیر از ان فقط کاهش پیدا می کند. افراد بر خلاف "قضاوت (عقل) بهتر خودشان" پیشرفت می کنند و این معنای "ورای منطق بودن در کار" است. اگر شما به قوانین زمینی خواست گرفتن یا اساسا بدنتان گوش کنید ان به شما می گوید: "این کارها رو برای چی می کنی؟ این اصلا جالب نیست چون تو داری اینجا همه چیز رو واسه من می پیچونی." 

 این بحث درونی همیشگی است و شخص مدام در مورد اینها می بیند و می شنود که بر ضد ان عمل می کند. اما دلیل انها اینست که خود ما قادر باشیم و او می گوید: "(کار را) از روی اجبار بپذیر." یعنی به چیزی که خواست گرفتن می گوید گوش نکن ولی بفهم که این شک و تردیدهایی که از خواست گرفتن مقابل ما ظاهر می شوند در حقیقت باعث می شوند که ما این انتخاب را از روی ازادی انتخاب خودمان انجام دهیم. و اینجا من نه به وسیله طبیعت پایین ترم کنترل می شوم و نه به وسیله طبیعت بالاتر که مثلا بگوید: "قصد من اینست که این کار را برای تو اسان کنم و تو را به سوی خودم بکشم و تو پاداش و احساس شگفت اوری خواهی داشت." نه، حالا شما در موقعیتی هستید که براستی خواست ازاد وجود دارد و شما نه با طبیعت پایین ترتان کنترل می شوید و نه به وسیله خالق. شما در جایی عمل می کنید که "خط میانه" گفته می شود. یعنی ان به شما و نیت شما بستگی دارد نیتی غیراجباری و فردی برای همانند خالق شدن. و این تنها راه است وقتی این موضوع به شکل خواست ازاد درون شخص وجود داشته باشد و برای انتخاب ان مسیر، هیچ کارسازی ای در کار نباشد انگاه این دستیابی واقعی است. این، فوت و فن کار است و این است دلیل اینکه همه اینها از ما پنهان شده است چون ان کاملا متضاد با روش معمولی عملکردن ما در زیر کنترل خواست گرفتن است.

 یعنی بدن نباید با این بردگی موافق باشد برای اینکه چرا خالق به او سرزندگی و لذت نمی بخشد؟ 

 براستی این اصلاح بزرگی است اگر اینطور نبود و خواست گرفتن با این کار موافقت می کرد شخص هرگز نمی توانست به "لیشما" دست پیدا کند بلکه همیشه تنها برای منفعت خودش عمل می کرد تا خواست های خودش را ارضاء کند. همانطوری که مردم می گویند: "و دزد خودش داد می زند که "اهای دزد رو بگیرید.""  و انوقت شما نمی توانید بفهمید که دزد واقعی کدام یکی است تا او را دستگیر کنید و انچه سرقت شده را پس بگیرید.

اگر چیزها انجا طوری عمل بکنند همانطوری که اینجا عمل می کنند انگاه ما یک جور پرشدن خودپرستانه از این کار دریافت می کردیم و همانند برده هایی دائمی می شدیم. این حاتی است که در ان بردگی واقعی رخ می دهد. انگاه تبدیل به ماشین هایی می شدیم و هرگز نمی توانستیم از ان عبور کنیم تا به نقطه ازادی برسیم به هیچ وجه.

اما وقتی دزد، یعنی خواست گرفتن، کار پذیرفتن بار مسئولیت پادشاه بهشت را با مزه نمی بیند چون بدن خودش را به عملکردن در جهت خلاف خواست خودش عادت می دهد انگاه شخص ابزارهایی دارد تا با انها تنها در راستای راضی کردن سازنده خودش عمل کند. 

 کار کردن بر خلاف طبیعت فعلی مان یعنی بدست اوردن احساسی که در مرحله بعدی مان به ان نیاز داریم. وقتی مشکلی (رنجی) را احساس می کنیم ان معمولا به صورت یک شک و تردید یا وسوسه است نه برای انجام یک جور عمل مشخص – و کبالیست ها با سطح فیزیکی اعمال کاری ندارند – بلکه وقتی شک به شکل باور کردن به این باشد که زندگی من بهتر می بود اگر فلان کار را برای خاطر خودم دنبال می کردم و مردم اطراف خودم را، کسانی که این کار را دنبال کردند ادم های موفقی ببینم و درون من بگوید که باید اونطوری عمل می کردی. 

مرحله سخنگو، مرحله بالاتر، مرحله ای که شخص اقدام به تولد در ان می کند از این نقطه در قلبی که شما در اغاز این مسیر احساس کردید شروع می شود و ان مانند یک جنین روحانی است که اکنون می خواهد یک شخص بشود. وقتی قرار باشد که ان اتفاق بیافتد انگاه منطق و تفکر شما و استدلال در مورد اینکه چطور پیش بروید باید استدلال خالق باشد که ان یک استدلال متضاد است. پس فورا می توانیم حس کنیم که چیز بعدی ای که باید برای ما رخ بدهد چیست به وسیله شکی که درونمان پیش می اید. ان مانند یک سیستم رادار است که فورا و بدقت چیزی را که باید رویش کار بکنیم به ما نشان می دهد. و سپس پیشرفت غیر ممکن می شود مگر از طریق ایمان (باور). معنای ایمان یک جور باور کردن نیست که مثلا "خوب، مرد دانایی گفت که این راهی است که باید باشد و من انرا انجام خواهم داد و همه چیز روبراه می شود." نه، ان باید خواستی برای احساس کردن هوش بالاتر باشد و من به خودم اجازه نخواهم داد که به وسیله خواست گرفتن برای خودم هدایت بشوم چه در روحانیت و چه در جسمانیت. و من تلاش خواهم کرد و انرا به صورت یک ازمایش انجام خواهم داد تا نتایج را ببینم. و من این تلاش را می کنم. 

 تلاش چه چیزی به من خواهد داد؟ تلاش به من یک نیاز خواهد داد –یک پاداش بزرگ که در واقع پاداش عظیمی است.- نیازی مخصوص برای ان چیزی که من نمی توانم به ان دست پیدا کنم. و ان شخص را به بالاتر از شک ترقی می دهد و ان نه یک ظرف فیزیکی بلکه یک ظرف روحانی را در بالاتر از خواست گرفتن خلق می کند و یک طبیعت ثانویه شروع به ساخته شدن می کند. یعنی خواستی نه در این سطح فیزیکی که قبلا به طور کامل انجام شده بودند. "ما نباید کاری به ان داشته باشیم چون ان موقع، خالق ان را انجام می دهد."

و اینجا ما شروع به ساختن و رشد "یک بشر" می کنیم یک مخلوق روحانی که از یک خواست ساخته شده است چون این تمام چیزیست که مخلوق از ان ساخته شده است ان فقط یک خواست است. اما ان خواست مخصوصی برای رسیدن به اندیشه خالق نسبت به چیزهای دیگر است نسبت به چیزهایی که اکنون در حال قرار گرفتن در پایین تر از شخص هستند. اینها احساسات واقعی هستند و این چیزی است که شخص در حقیقت احساس می کند یک دستیابی، یک روشنگری، یک صعود روحانی است که در ان واقعیت به شکل کاملا متفاوتی برای شخص به نظر می رسد.

 نیت شخص تنها باید برای خالق باشد همانطوری که گفته شده: "پس باید خودت را در خداوند محظوظ کنی." بنابراین هنگامی که در ابتدا به خالق خدمت کرد او هیچ احساس لذتی در کار نداشت بلکه به وسیله اجبار انجام می شد. حال که شخص، خودش را عادت داده است برای کار کردن برای خالق، پس او شایسته لذت بردن در(از) خداوند است خود کار به شخص لذت و سرزندگی می دهد و این، اینگونه مطرح می شود که لذت در جهت و بسوی خالق است.

دوباره به ما بپیوندید.

 

 

آخرین انتشارات

book_10

از پراکندگی تا هماهنگی
- خواندن کتاب
- خرید کتاب

آموزش رایگان کبالا به زبان انگلیسی